سلام به دوستان عزیز.
تو پست قبل صحبت از در یخچال شد!
یه بازی جدید:) :عکس بندازید از در یخچالهاتون تا روز جمعه و بفرستید برام، تا دوتا بازی داشته باشیم:
- کدوم عکس رو کی فرستاده
- کدوم در یخچال قشنگتر تزئین شده
موافقید یا حسش نیست؟ :)
.
پی نوشت1:
اولین عکس دریافت شد
پی نوشت2:
ممنونم از اسی جان، پاییز جان و میثم خان
سلام به دوستان خوب وبلاگیم
سال نوتون مبارک، شاد، سلامت، پر عشق و پر برکت.
.
.
شما هم روی در یخچالتون پر از عکس و یادداشته؟ دیدید بعد یه مدت دیگه اون عکسا به چشم نمیاد، انگار که جزئی از در یخچالن!
با اینکه اون عکسا و اون نوشته ها، جهت تاکید زده شدن روی در یخچال ولی عملا تبدیل شدن به نامرئی ترین عناصر خونه!.
.
حالا حکایت این عکسه که جناب رییس جمهور گذاشتن روی میز، عکسی از دو زن و مرد سالخورده روستایی که پوستر انتخاباتی ایشون رو در دست دارند.
استنباطم اینه که این عکس به سرنوشت همون عکسای روی در یخچال دچار شده.اونجا گذاشته شده تا یادشون بمونه که با عشق و رای مردم اومدن سرکار ولی دیگه به چشم نمیاد.
شده تا حالا برید پارک بعد ببینید مادری نشسته و بی توجه بچه ش رو رها کرده.بچه هی میفته.دست و پاش کثیف و زخمی میشه.هی دستشو میکشه به زمین و زمان و میذاره تو دهنش.از دست آدمای ناشناخته خوراکی میگیره میذاره دهنش.ولی مادر حواسش نیست.مادر یهو وقتی به خودش میاد و یاد بچه ش میفته که بچه بدجور خورده زمین و بلند میزنه زیر گریه.بدترین عکس العمل مادر تو این شرایط اینه که به جای اینکه خودشو و سهل انگاری خودش رو سرزنش کنه اول از همه بره بچه رو دعوا کنه و بهش بتوپه و بهش بگه گریه نکن.کولی بازی درنیار و
در این گیر و دار، عابران ناظر بر ماجرا، دلشون به حال بچه میسوزه و همه میدونن که بی توجهی و سهل انگاری از سوی مادر بوده.اگر بیان و بخوان برای بچه دلسوزی انجام بدن مادر میگه شما که دلسوزتر از من نیستید!
و نتیجه این قضیه اینه که بچه هم داغون و زخمیه.هم کتک مادرش رو خورده.هم پیش ناظران تحقیر شده و در نهایت باید دست مادرش رو بگیره و بره برگرده خونه.و یک عقده جدید به تمام اونچه که در دلش بوده تا حالا، اضافه شده.
و
اگر فکر میکنید شعر طولانیه، عوض کنیم.شعر خوب پیشنهاد بدید برای دکلمه خوانی
―
وقتی همه هستند اما او که باید نیست
در باغ باشی یا قفس؛ فرقی مگر دارد؟!
این درد دلها هم همه از روی دلتنگیست،
ما بی خبر هستیم،. او از ما خبر دارد
آه ای مسیحا، کی میآیی، بی تو این دنیا
وضعی شبیه حال و روز محتضر دارد
از رقّه تا کشمیر، از بغداد تا پاریس.
عالم مگر شکلی از این آمادهتر دارد؟!
این طور میخواهیم او را و خدا را شکر
لیلای ما مجنون تر از ما آنقَدَر دارد.
-محمد صمیمی
هی این صفحه رو باز میکنم و دلم میخواد که شروع کنم به روزانه نویسی.
مثلا بنویسم که این روزای سرد رو دوس دارم که باید رو هم رو هم لباس بپوشم و پیاده برم سرکار، این روزا که خنکه و گرما موقع پیاده روی اذیت نمیکنه.یهو یادم میفته که هوا آلوده ست و ممکنه پیاده روی تو این هوای آلوده بیشتر از مفید بودن مضر باشه.بعد نمیتونم تصمیم بگیرم که بنویسمش یا نه.چون ممکنه کسی هوس کنه رو هم رو هم لباس بپوشه! و بره پیاده روی و هوای آلوده براش ضررآمیز! باشه.
.
یا بگم این پاییزیهای خوشمزه رو فراموش نکنید بگیرید بپزید و نوش جان کنید.مثل لبو، شلغم، کدو تنبل.
.
یا اصلا بگم آبگوشت دورهمی با سبزی خوردن تو این روزای سرد میچسبه، یه آبگوشت بار بذارید و نزدیکاتون رو دعوت کنید به صرف آبگوشت خوشمزه.
.
یا بگم طبع چایی رو که میخورید گرم کنید این روزها مثلا با هل یا زنجبیل.
.
یا تاکید کنم جوراب پشمی بلند پا کنید.
.
اصلا بگم چه کیفی داره تو شبای بلند پاییز یه پتو بپیچید دورتون یه چای دبش بگیرید دستتون و تلویزیون وزین ملی رو تماشا کنید.
.
آهان یادم رفت بگم که تو هوای سرد کاچی گرم درست کنید خیلی می چسبه.
.
خلاصه که با وجود تمام خبرهای ناگوار، میشه با فکر کردن به دلخوشیهای کوچیک و درست کردن دل خوش کنک های ساده، زندگی رو گوارا کرد.
صبحها خونه ما ولوله ست.همه بیدار شدن و تند تند دارن کارهاشونو میکنن برای شروع یه روز کاری.ساحل داره برنامه شو میچینه.آقای همسر دقیقه ای یک بار به ساحل تذکر میده که دیر شد، بدو! چندین بار هم به من یادآوری میکنه که داری از خونه میری یادت نره پنجره هارو ببندی.
من بین اتاق خواب و آشپزخونه در تردد هستم و هم زمان با صبحانه ساحل، دارم کرم میزنم و ارایش.گاهی این وسط یه اتو هم باشه که دیگه هیچی. همه در حال بدو بدو. تازه ساحل همیشه موقع صبحانه تلویزیون رو هم روشن میکنه و سریال میبینهخلاصه که همه در تکاپو و سرو صدا!
کمی از سر و صدا با رفتن آقای همسر و قطع شدن تذکراتش کم میشه!
با کلی بدو بدو ساعت که میشه هفت، از خونه میاییم بیرون و ساحلو میرسونم مدرسه.
تو ماشین هم که مدام دارم سر به سر ساحل میذارم که انرژیش زیاد بشه.
جلوی مدرسه که ساحل از ماشین پیاده میشه و در رو میبنده یهو سکوت میشه.
یه نون تازه میگیرم از سر راه و برمیگردم خونه.در خونه رو که باز میکنم، انگار نه انگار که این همون خونه صبحه با همه ی سر و صداهاش.همه جا آروم آرومه.پنجره رو باز میکنم بازم.بدون اینکه کسی بهم تذکر بده. صدای گنجشکا و کلاغارو دوس دارم.بوی بهار رو هم.سکوت خونه رو هم.
تو کتری برقی آب میریزم تا بجوشه.یه لقمه کره و عسل درست میکنم با یه لیوان چای، میذارم تو سینی گل گلی و میبرم جلوی مبلی که کنار پنجره ست.تو سکوت صبحانه م رو میخورم.بعد میرم آشپزخونه ظرفای صبحانه ساحل و خودم رو میشورم.
به گلدونا آب اسپری میکنم.
نها رو صاف و مرتب میکنم.
مواد لازم برای غذای شام رو آماده میکنم.
و البته که پنجره رو میبندم.و دوباره مانتو مقنعه رو تن میکنم و این بار پیاده میرم سمت محل کارم.
معمولا برای اینکه سرعت پیاده رویم زیاد بشه آهنگ شاد میذارم تو گوشم.ولی گاهی هم ترجیح میدم که به صدای محیط گوش بدم.پیاده به سمت محل کارم میرم.
ادامه دارد.
پیشنهاد یه نذری کم هزینه و ساده دارم.
هر کدوممون دوسه جفت جوراب و دو سه تا دستکش آشپزخونه بگیریم و بذاریم تو کیفهامون.
از کنار هر سطل آشغالی که رد میشیم، یه نفر تا کمر خم شده و داره از توش آشغال جدا میکنه.حداقل دستکش دستش کنه و تو اون آلودگیها دنبال پلاستیک و کاغذ و .بگرده.اکثرشون تو این سرما دمپایی با پای پاشونه، حداقل جوراب پاشون کنن.
معتقدم یه نمونه حق الناس هم هست که به دوش اهالی وبلاگه.
هر وبلاگ نویسی با توجه به تعداد دنبال کنندگانش و میزان نفوذ و تاثیرش در دنیای وبلاگ نویس ها، بسیار بسیار مسئوله در قبال مطلبی که منتشر میکنه و عقیده ای که به سمع و نظر مخاطبانش میرسونه.
درسته که مخاطب باید خودش عاقل باشه! ولی گاهی اوقات کلامی با اعتماد به هویت گوینده ی کلام، دامنه تاثیر و نفوذش چند برابر میشه و قطعا" در چنین شرایطی تکلیف بزرگی بر دوش نویسنده وبلاگه.
.
.
پی نوشت: یک لایک پس گرفته شد. مایلم بدونم چرا. اولش فکر کردید مطلب درسته، بعدش به این نتیجه رسیدید که غلطه؟
امروز با هم خونه تی رو شروع کنیم.
امروز کمدها و کشوهای لباسهارو بریزیم بیرون، داخل کمدها و کشوهارو پاک کنیم و دوباره مرتب و قشنگ بچینیمشون
تنبلی نکنید.
نگید تا عید وقت زیاده.
آقایون کانال، شما هم کمدهای خودتونو بریزید و مرتب کنید، تمیزی و آرامش بعدش دلچسبه، شک نکنید.
❤️❤️❤️اینجور کارهارو با هم از الان شروع کنیم، که نزدیک عید وقت داشته باشیم، برای خودتکانی و دل تکانی❤️❤️❤️
آهنگ شاد بذارید با صدای بلند و شروع کنید❤️❤️
آباریکلا
yetyet@
این وبلاگ 70 دنبال کننده داره که ازشون تشکر میکنم که اینجارو قابل دونستن و به هر دلیلی دنبال میکنندم
تعدادیشون که از قدیم هستند و خودشون هم نمی نویسند و بلاگ رو ترک کردن.اما تعدادیشون هستن و حضور دارن و اینجارو میخونن.حدود 5 یا 6 نفری هستن که لطف میکنند و کامنت هم میذارن.
میخواستم از دوستانی که دارن اینجا رو میخونن خواهش کنم که دیدشون رو نسبت به من و این وبلاگ بیان کنند. حتی شده در یک کلمه (خوب هستی، بدی، بی تفاوت هستم)
ممنون میشم.
درباره این سایت